سندروم استکهلم (Stockholm syndrome) اکثراً با آدمربایی و گروگانگیری در ارتباط است. این سندروم میتواند سبک زندگی، حرفه و شغل قربانی را تحتتأثیر قرار دهد. جدا از پروندههای جنایی که بعضی از آنها را در این مقاله میخوانیم، یسیاری از افراد جامعه هم ممکن است در واکنش به ضربههای روحی دچار این وضعیت روانی شوند. در این مقاله به برخی از این موقعیتها اشاره میکنیم.
احتمالا چهار نفری که اریک اولسن در بانک کردیتبانکن استکهلم به گروگان گرفت، فکرش را نمیکردند که رفتارشان بعد از آزادی به پدیدهای تبدیل شود که روانشناسان و محققان روزها و ساعتها رویش زمان بگذارند. این چهار نفر بعد از شش روز که آزاد شدند در کمال ناباوری حاضر نشدند که علیه گروگانگیر شهادت دهند. نکته جالب این بود که حتی برای پرداخت هزینههای دادگاه اریک اولسن به جمعآوری پول پرداختند.
اما سندروم استکهلم به چه معناست؟
در این پدیده، قربانی با گروگانگیر و اهدافش همذاتپنداری و همدلی میکند و به او حس ترحم دارد. به این معنی که تصمیمگیری و بیان احساسات دچار اخلال میشود چراکه منطق این را میگوید که نباید گروگانگیرت را دوست داشته باشی. آنتونیو داماسیو بر روی بیماران دارای اختلالات عصبی تحقیقاتی انجام داد و بر اساس این که برخی از بیماران او به طور همزمان در تصمیمگیری و بیان احساسات دچار اختلال بودند، این فرضیه را مطرح کرد که احساسات نقش مهمی در فرایند منطقی تصمیمگیری دارد.
سندروم استکهلم چه زمانی رخ میدهد؟
روانشناسان طبق روانشناسی رفتارگرا اعتقاد دارند سندروم استکهلم زمانی رخ میدهد که گروگانگیر در ابتدا و بهعمد جان اسیر را تهدید کند و پس از یک کشمکش ساختگی، تصمیم بگیرد که از جان او بگذرد و او را نکشد. گروگان هم به دلیل از بین رفتن این تهدید، احساس قدردانی نسبت به گروگانگیر پیدا میکند. علاوه بر موقعیت بالا قدرت و شخصیت آزارگر میتواند باعث وقوع این موضوع شود. مواردی مثل شیوه تقسیم آب و غذا، پرداخت حقوق و… بهتشدید این پدیده کمک میکند.
سندورم استکهلم چه زمانی به درجه حاد میرسد؟
این سندروم زمانی حاد میشود که گروگان با گروگانگیر و اهدافش همذاتپنداری شدیدی داشته باشد. یک نمونه از سندروم استکهلم حاد، پتی هرست ۱۹ ساله است. در سال ۱۹۷۴ یکی از گروههای ستیزهجوی آمریکا موسوم به ارتش آزادیبخش سیمبین در کالیفرنیا او را از آپارتمانش در برکلی کالیفرنیا میربایند.دوازده روز بعد از این آدمربایی، پتی هرست کنار اعضای این گروه در حال دزدی از بانکی مشاهده میشود، هجده ماه بعد افبیآی او را دستگیر میکند. او در بازجوییهایش معتقد بود که او را شستوشوی مغزی دادهاند و او مجبور به این کار شده است. در نهایت او به هفت سال زندان محکوم میشود ولی پس از ۴ سال از زندان آزاد میشود.
سندروم استکهلم در سازمان به چه معناست؟
این سندروم به عوامل مختلفی بستگی دارد اما معمولا زمانی رخ میدهد که کارکنان برای دوره طولانی و چند ساله در سازمانی مشغول بهکار باشند. در این حالت یک وفاداری سازمانی در کارکنان رخ میدهد و اعمال و رفتار منفی کارفرما را توجیه میکند.
معمولا مدیران و رهبران سازمانها با روش های متقاعد سازی دیگران آشنا هستند و برخی از آنها با این تکنیکهای اقناعی کاری میکنند تا شرایط برای کارکنان منطقی جلوه و تمسخرها و رفتار کارفرما را برای خودشان توجیه کنند در صورتی که اگر از بیرون به این قضیه نگاه کنند، متوجه میشوند که این رفتاری توهینآمیز است. تمام این موارد در کنار نگرانی از اخراج دستبهدست هم میدهند تا این سندروم تشدید شود. همچنین نگرانی از اخراج علاوه بر این پدیده، شرایط سوءاستفادههای دیگر از قبیل سوءاستفاده جنسی را هم فراهم میکند. اگر شما هم در این شرایط قرار دارید زمان آن فرا رسیده که از منطقه امن خود بیرون بیایید و سدهای ذهنی که برای خودتان ایجاد کردهاید را شکسته و به فکر تجربههای جدید باشید. بیشتر قربانیان سندروم استکهلم سازمانی، زنان هستند و بهترین و مهمترین راهکار برای مقابله با این پدیده داشتن عزتنفس و اعتمادبهنفس است. هنری که باید آن را بهدست بیاورید.
سندروم استکهلم معکوس، سندروم لیم به چه معناست؟
سندروم لیما بهطور دقیق معکوس سندروم استکهلم است. یعنی در این حالت گروگانگیر با گروگان رابطه عاطفی برقرار میکند. تاریخچه این سندروم به گروگانگیری جنبشی در سفارت ژاپن در شهر لیما، پایخت پرو برمیگردد. سندروم لیما باعث میشود تا گروگانگیر با گروگان رفتار مناسبی داشته باشد و حتی گاهی منجر به آزادی او نیز میشود.
سندروم استکهلم در روابط عاطفی
فرقی نمیکند دختر باشید یا پسر، مرد باشید یا زن، ممکن است در رابطه عاطفیتان به این پدیده بربخورید. حتی ممکن است وقتی این سندروم به سراغتان میآید احساس لیاقت و ارزشمندی خودتان را به کل نادیده بگیرید. به همین علت به تحمل هر آزاری تن میدهید. بهطور کلی یکی از دو طرف این رابطه ممکن است مورد آزار و اذیت کلامی، جنسی، فیزیکی و… قرار بگیرد و باز هم نسبت به شریکش احساس خوشایندی داشته باشد و رفتار او را هم برای خودش و هم برای دیگران توجیه کند. معمولا این صحبتها را از افرادی که با این معضل دستوپنجه نرم میکنند، میشنوید:
سندروم استکهلم در زنان
همان طور که اشاره شد، زنان بیشتر از مردان در معرض این سندروم هستند. یکی از شایعترین دلایل این اتفاق این است که زنان بیشتر از مردان تحت تاثیر احساسات قرار میگیرند و فطرتشان به این صورت است که نیاز به محبت و توجه دارند. همین موضوع مانند یک شمشیر دولبه است و میتواند شرایط سوءاستفاده از زنان را فراهم کند. مردانی وجود دارند که با علم به این موضوع در رابطه جلو میروند و بعد از دلربایی، تغییر رفتار میدهند. زنان برای کنترل و تصمیمگیری درست در این شرایط نیاز به هوش اجتماعی بالایی دارند و نکته جذاب این است که هوش اجتماعی یک مهارت اکتسابی است که با تمرین میتوان آن را بالا برد.
از دیگر عوامل شیوع این پدیده در زنان، اعتمادبهنفس و کمبود عزت نفس در آنها است. محیط خانواده، کمالگرایی، شرایط محیط کار و کارفرما، تلاش برای رسیدن هدفهای دورودراز و همچنین قضاوت و تخریب خود از مهمترین عوامل کمبود عزتنفس است. برای رفع این مشکل اولین و مهمترین کار این است که دست از مقایسه خود با دیگران و همچنین سرزنش خودتان بردارید تا در مقابل خواستههای نابهجای دیگران باصلابت بایستید و محکم نه بگویید.
روشهای درمان سندرم استکهلم کدامند؟
اگر فکر میکنید خودتان یا شخصی دیگر به این مورد مبتلا شده، باید خیلی سریع به روانشناس مراجعه کنید. مشاوره یا درمان روانشناختی برای اختلال استرس پس از سانحه میتواند به کاهش مشکلات فوری مرتبط مانند استرس و اضطراب کمک کند.
همان طور که اشاره شد، گاهی فرد آزارگر و گروگانگیر بهعمد شرایط تنشی بهوجود میآورد و در ادامه مانند یک قهرمان آن تنش را برطرف میکند و اینجاست که ممکن است رابطه عاطفی بین شما و فرد آزارگر شکل بگیرد.
بسیاری از افرادی که به این بیماری دچار شدهاند، کمبود اعتمادبهنفس و عزتنفس داشتند. برای تقویت این مورد باید نظرات و نظریههای افراد خبره را خواند و از آن درس گرفت. باید بدانید که این دو خصیصه مهارتی اکتسابی هستند و با شناخت روشهای بهدستآوردنشان میتوانید آنها را تقویت کنید.
شاید برایتان عجیب باشد ولی باید بدانید که عدم کنترل هیجان و احساس از علتهای ابتلا به این سندروم است. عواطف نقشی اساسی در زندگی روزمره ما دارند، میتوانند مانند یک شمشیر دولبه عمل کنند، هم میتوانند مفید باشند و هم زیانبار. مدیریت و کنترل عواطف نیاز به هوش هیجانی دارد.